در راه موفقیت باید دانست که خاصیت دنیا این گونه است که برای رسیدن به بعضی چیزها از چیزهای دیگری باید گذشت. گاهی آن چیزهایی که باید از آنها بگذاریم، دقیقا همان چیزی است که ما تکیه زندگی مان را روی آن گذاشته ایم. در واقع، همین تکیه گاهها شده اند مانع پیشرفت و شکوفایی ما.
گذر از چیزهایی که به آن ها تکیه کرده ایم، شاید سخت به نظر برسد، اما قطعا ما را برای تلاش بیشتر برای رسیدن به مقاصد بعدی تشویق می کند.
بزهایتان را بکشید
نقل است، روزی مریدی همراه مرشد دانای خود در سفر بودند.
در میانه راه، تا شب نتوانستند خودشان را به منزل برسانند
به ناچار شبی را در خانه ی محقر زنی گذراندند که با داشتن چند فرزند از شیر تنها بزی که داشتند، ارتزاق می کردند.
زن با آنچه در خانه داشت از آن ها پذیرایی کرد
شب هنگام، مرید با خود اندیشید: کاش قادر بودم به آنها کمک کنم …
وقتی فکر خود را با مرشد در میان گذاشت، او پس از اندکی تامل پاسخ داد:
“اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!”
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت و شبانه بز را در تاریکی کشت.
سال ها گذشت و روزی مرید و مرشد وارد شهری زیبا شدند و کارشان به تاجر بزرگی افتاد که زنی بود با لباس های مجلل و خدم و حشم فراوان.
مرید آن زن را شناخت و راز موفقیتش را جویا شد
زن گفت:
سال ها پیش من تنها یک بز داشتم که از شیر آن روزگار می گذراندیم. یک روز صبح دیدیم که مرده!! مجبور شدیم برای گذران زندگی هر کدام به کاری روی آوریم. فرزند بزرگم یک زمین زراعی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا و دیگری با قبایل اطراف داد و ستد کرد…
آری عزیزان، هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن، مانع رشد و شکوفایی ماست؛ برای رسیدن به موفقیت و پیدا کردن راه پیشرفت باید آن را قربانی کنیم.
بز یا بزهای زندگی شما چه؟ آن ها را می شناسید؟
آیا برای قربانی کردن آنها آماده اید؟
بزهای زندگی ما گاهی کاری است که برای خودمان دست و پا کرده ایم، یک زندگی بخور و نمیر کارمندی
گاهی خانه ای است کوچک که با همه عیب و ایرادهایش سرپناهی است برای سر بر بالین گذاشتن
شاید رسیدن به مدرکی تحصیلی باشد که ما را از پنجره حداقل های تشخص علمی اجتماعی رد می کند
بعضی وقتها وسیله ای لکنده که با هر ضرب و زوری ما را به مقصد می رساند.
راه موفقیت و مفهوم قناعت
قناعت نیکوست، اما توقف هرگز! هر چیزی که باعث بشود ما دست از تلاش کردن برداریم، زندگی ما را سمی می کند. اکتفا کردن به داشته ها، و دل خوش کردن به آن ها ما را مانند آب مرداب راکد و متعفن می کند.
من فکر می کنم، هر کسی که قناعت را به معنای راضی شدن به اندک چیز معنا کرده است، مفهوم این ارزش بزرگ اخلاقی را درست نفهمیده است. در واقع مفهوم قناعت در دین ما این است:
نگه داشتن نفس از زیادهخواهی
قناعت خشنودی و رضایت داشتن به آن چیزی است که روزی و قسمت انسان شده است؛ از کجای این مفهوم زیبا می توان به اکتفا کردن رسید. خلقت خدای زیبایی ها اینگونه است که هر که بیشتر تلاش کنند، نصیب و بهره و رزقش هم بیشتر خواهد بود.
قناعت ضد اسراف است؛ یعنی زیاده طلبی نداشتن. در خرج و مال و هر چیزی اندازه نگه داشتن. بهتر است بیشتر بیندیشیم که ما از کجای این مفاهیم زیبای دینی به متوقف شدن و اکتفا کردن رسیده ایم؟
داشتن روحیه بی نیازی از دیگران و نداشتن روحیه حرص و طمع و ضدیت با اسراف کاری که روح ارزش زیبای قناعت است، کجایش به معنای ایستادن و حرکت نکردن است؟
در واقع قناعت، زندگی در حد اعتدال و میانه روی است و نه کم خواستن و راضی به کم بودن.
مفهوم قناعت
قناعت یعنی:
– انسان بیش از هر چیز دیگری به خدا متکی باشد
– از هر چه در اختیار دارد خشنود و شاکر باشد
– با عزت نفس و آبرومندی زندگی کند
– چشم داشتی به داشته های دیگران نداشته باشد
– از نداشتن امور مادی و کمبودها اندوهگین و حسرت زده نباشد
پیامبر خوبی ها که سلام و درود الهی همیشه بر او و خاندان پاکش باد، در روایتی که از ایشان نقل شده، می فرمایند:
خوش به حال کسانی که با اسلام هدایت شوند و معیشت آنها به حد کفاف بوده و قناعت کنند.
دنبال راه موفقیت هستید، حد کفاف شما کجاست؟ آیا به بزهایتان اکتفا کرده اید یا بنا دارید آنها را بکشید و پیش بروید؟